بعضی از افراد فکر میکنند که دنیای انیمه، تنها به روایت داستانهای فانتزی و نوجوانانه محدود میشود. به این دست از افراد، باید شاهکارهایی با روایتهای بالغانه و واقعگرایانه را معرفی کرد تا برایشان مثال نقض خوبی باشد. در همین راستا، وینلند ساگا دقیقاً چنین اثری است. اثری که ممکن است گاهی حوصله سربر باشد؛ اما تاثیرگذار، پخته و سرشار از مفهوم است. برای معرفی و بررسی انیمه وینلند ساگا، با ما در اسمارتین همراه باشید.
ویکیطوری
- نام: حماسۀ وینلند (Vinland Saga)
- سال ساخت: ۲۰۱۹
- ژانر: سینن، درام-تاریخی
- استودیوی سازنده: استودیوی ویت
- کارگردان: شوهی یابوتا
- نویسنده: ماکوتو یوکیمورا
- منبع اقتباس: مانگایی از ماکوتو یوکیمورا
- تعداد قسمتها: ۲۴

خلاصۀ داستان:
«تورفین پسری شش ساله است که به همراه پدر خود تورس، در ایسلند زندگی میکند. تورس یک وایکینگ قدرتمند است که از جنگ فرار کرده و برای داشتن یک زندگی آرام و بیدردسر به ایسلند پناه آورده است؛ اما وایکینگها دوباره به سراغ او میآیند و علیرغم میل باطنیاش، به میدان جنگ بازمیگردد…»
معرفی
انیمه وینلند ساگا در سال ۲۰۱۹ توسط استودیوی ویت منتشر شد. این اثر توجه خیلیها را به سمت خود جلب کرد و تحسینهای بسیاری را برانگیخت. کارگردانی، انیمیت، شخصیتپردازی و روایت داستانی آن از دلایل اصلی این موفقیتها بهشمار میروند.
مهمترین نقطۀ مثبت وینلند ساگا، باحوصله بودن آن است. بسیاری از مانگاهای کلاسیک و داستانهای جذاب، قربانی سیاستهای پولپرستانۀ استودیوها شده و بخش بسیاری از محتویات خود را زیر تیغ کارگردان و نویسندۀ فیلمنامۀ انیمه از دست میدهند. اتفاقی که برای مانگاهایی مانند توکیو غول و ناکجاآباد موعود افتاد؛ اما خوشبختانه برای وینلند ساگا طور دیگری رقم خورد. علاوهبر این، وینلند ساگا ریتم کند و جذاب خود را نگه داشته و تاثیرگذاریاش چند برابر شده است. ما تحول شخصیتهای داستان را به آرامی میبینیم و به همراه آنها، آرام آرام باور میکنیم و سپس متوجه میِشویم که تا چد حد اشتباه میکردهایم!
لیست برتر: شش تا از انیمه های ناموفقی که باید به سراغ مانگای آنها بروید!
مهمترین دلیل جذابیت شخصیتپردازی وینلند ساگا، تحولی است که همۀ شخصیتها پشت سر میگذارند. از تورس که پیش از شروع خط زمانی اصلی داستان تحول شخصیتی خود را پشت سر گذاشته تا تورفین که در اوایل داستان، کانوت که در میانههای داستان و آسکلاد که هر یک به آرامی این مسیر را طی میکنند. همچنین در عین حال، یک چیز در همۀ این شخصیتها مشترک است؛ همۀ آنها بهخاطر تنفر از جنگ تغییر کردهاند.
«وینلند ساگا از زدن فلشبکهای فراوان، مونولوگهای بیپایان و بیان کردن دیالوگهای کلیشهای اجتناب میکند و به جای گفتن، همهچیز را نشان میدهد».
یکی دیگر از دلایل مهم جذابیت شخصیتپردازی وینلند ساگا، آنتاگونیست آن یعنی آسکلاد است؛ او هم شرور است و هم یک شخصیت مثبت، هم آنتاگونیست است و هم تنها کسی که شخصیت اصلی دارد، هم مشخص و شفاف است و هم وهمآلود. در نهایت نیز نمیتوانیم کاملاً او را بفهمیم؛ اما باز هم چیزی برای سوال پرسیدن باقی نمیگذارد.
از لحاظ انیمیت نیز استودیوی ویت چیزی کم نگذاشته است. پسزمینهها رنگ و لعاب فراوانی دارند، شخصیتها به خوبی طراحی شدهاند و کارگردانی حرکات و نبردها فوقالعاده است؛ اما باز هم دو چیز آزاردهنده در انیمیت این اثر وجود دارد. اولین چیز، استفاده از CGI است که در بعضی لحظات واقعاً آزاردهنده میشود؛ مثلاً برای سیاهی لشکرها که همۀ چهرهها را مانند هم میکند یا خون که استفاده از CGI باعث شده چندان مانند خون بهنظر نیاید و قابلباور نباشد.

اما دومین مشکل، چهرۀ تورفین است. گاهی اوقات طراحی چهرۀ او در هنگام جنگها، چنان تغییر حالت میدهد که دیگر به خودش شبیه نیست. نسبت بین اعضای صورت کاملاً تغییر میکند یا بعضاً در نشان دادن احساسات اغراق میشود که برای اثر واقعگرایانهای مانند وینلند ساگا، چندان خوشایند نیست. البته این مشکل تنها برای شخصیت تورفین و آن هم در لحظات کمی وجود دارد و ب قدری آزاردهنده نیست که بخواهید از آن شکایت کنید.
کارگردانی وینلند ساگا نیز فوقالعاده است. نبرد بین تورفین و تورکل، ما را یاد نبردهایی مانند لیوای و کنی میاندازد. متحرک بودن دوربینِ فرضی، بارها در صحنههای نبرد این اثر استفاده شده که چندان تکنیک رایجی نیست (به علت سختی کار)؛ ولی از لحاظ هیجان و اکشن، چندین درجه بالاتر از صحنههای نبرد معمولی قرار میگیرد.
و در آخر، موسیقی این اثر توسط یوتاکا یامادا ساخته شده که بیشتر ما او را با توکیو غول و آلبوم موسیقی فوق العادهاش میشناسیم. او در وینلند ساگا نیز عملکرد بسیار خوبی داشته است؛ اما در آلبوم، اکثر قطعهها اتمسفریک هستند و در خود انیمه هم بیشتر از اینطور قطعهها و جلوههای صوتی استفاده شده است.
«شاید بسیاری از طرفداران افسوس بخورند که این اثر میتوانست از لحاظ موسیقایی عملکرد بهتری داشته باشد. با این حال، باید این را هم در نظر گرفت که وینلند ساگا یک اثر واقعگرایانه است و استفادۀ بیش از حد موسیقی، آن هم قطعههای ملودیک، به قابلباور بودن آن آسیب میرساند».
بهطور کلی میتوان گفت که استفاده از موسیقی در این انیمه، هوشمندانه و بهجا بوده و در مواقع لازم، احساسات شخصیتها را به خوبی منتقل میکند.
بررسی
«جنگجوی واقعی کیست؟» و «عشق چیست؟»، دو سوالی هستند که وینلند ساگا مطرح میکند و به آنها پاسخ میدهد.
صحنۀ جنگ تورس و آسکلاد، در آغاز بسیار گنگ و نامفهوم بهنظر میرسد. دیالوگهایی رد و بدل میشوند که مخاطب از آنها سر درنمیآورد؛ برای مثال چرا آسکلاد باید به تورس پیشنهاد کند که رهبرشان شود؟ یا اینکه چرا تورس میگوید جنگجوی واقعی نیازی به شمشیر ندارد؟ با این حال، پس از گذشت چند قسمت و آشنایی بهتر با شخصیتها، کمکم مفهوم همهچیز برای مخاطب روشن میشود و وقتی دوباره این صحنه را نگاه میکند، همۀ جملات برایش مشخص و مفهوم هستند؛ برای مثال علت اینکه آسکلاد به تورس پیشنهاد داد که رهبرشان شود، تصوری است که از کودکی با حرفهای مادرش در ذهنش جا افتاده بود.
تورس
تورس کسی است که برای اولین بار مفهوم جنگجوی واقعی را به میان میآورد؛ اما خودش توضیحی برای آن نمیدهد و منتظر میماند تا پسرش بزرگتر شود که بتواند برایش توضیح دهد. با این حال، پیش از اینکه بتواند توضیحی بدهد کشته شده و این موضوع تا سالها برای تورفین سوال برانگیز باقی میماند. تا جایی که مجبور میشود خودش برای آن پاسخی بسازد و از بلاتکلیفی دربیاید.
پاسخی که راحتترین پاسخ ممکن است: «پدر اشتباه میکرد!»
تورس با کشتن امرار معاش میکرد. او هنگامی که برای آری، داستان تولد دخترش ییلوا را تعریف میکرد، به این نکته اشاره کرد که همهچیز از آن موقع شروع شد؛ ترسیدنش از جنگ! تورس از چرخۀ نفرت میترسید. او برای اولین بار کسی را پیدا کرد که منتظر بازگشتن او باشد. جنگ فقط کشتن و کشته شدن است و به همین دلیل، تورس از جنگ فاصله گرفت. به همین دلیل نیز پیش از شروع جنگش با آسکلاد، از او پرسید که زن و بچهای دارد یا نه که اگر لازم شد، برای نجات همسفرانش او را بکشد؛ اما در نهایت به این نتیجه رسید که اگر بخواهد آسکلاد را بکشد، خانوادهاش در خطر قرار میگیرند (تورفین گروگان گرفته شد تا او آسکلاد را رها کند). بنابراین تصمیم گرفت که خودش را قربانی کند.
تورفین
تورفین پس از این اتفاق تغییر کرد. روزی که پدرش کشته شد و بهطور اتفاقی در کشتی او جا ماند و به همراه آسکلاد رفت، با خودش میگفت که پدر اشتباه میکرده و جنگجوی واقعی وجود ندارد و او، صرفاً به اینخاطر مرد که میخواست با غرور خودش، آسکلاد را بدون شمشیر شکست دهد! به همین دلیل نیز فکر انتقام به سرش زد و خواست که غرور از دسترفتۀ پدرش را احیا کند؛ اما وقتی با یک پرش زمانی به پانزده سالگی تورفین میرویم، در دوئل دوم آسکلاد برای تضعیف روحیۀ او، به خاطرش میآورد که پدرش چگونه کشته شد و مجبورش میکند که دلیل آن را بیان کند. با این حال، اینبار تورفین دلیل شکست خوردن پدرش را چه چیزی مطرح کرد؟
«شما منو گروگان گرفتین!»
نظر تورفین در طول این سالیان، با بالغتر شدن و دیدن جنگ واقعی تغییر کرده است؛ اما چون هنوز هم معنایی برای مفهوم جنگجوی واقعی پیدا نکرده، دیوانهوار به جنگیدن ادامه میدهد و دلیل همۀ شکستهایش نیز همین است. او دلیل مرگ پدرش را نمیداند و این ندانستن، به گونهای آزارش میدهد که با یادآوری آن دچار خشم میشود. این دقیقاً همان چیزی است که در ابتدای دوئل او و تورکل، او را نسبت به تورکل ضعیف و شکننده میکند.

در آغاز، تورفین حتی با وجود خم بودن، بلندتر از تورکل بهنظر میرسد (نمادی از قدرت)؛ اما پس از اینکه تورکل میپرسد که آیا میخواهد بیشتر درمورد پدرش بداند یا نه، تورفین کوتاهتر بهنظر میرسد (نمادی از ضعف)؛ زیرا او تحت فشار روحی قرار میگیرد.
چیزی که آسکلاد در قسمت پایانی برای تورفین توضیح میدهد، این است که جنگجوی واقعی علیه انسانها نمیجنگد. او برای بهتر شدن وضع زندگی انسانها میجنگد! و بر همین اساس، میدان جنگ حقیقی تورفین را دریایی قرار میدهد که او باید برای یافتن سرزمین وینلند بپیماید.
چرا تورفین نزد خانوادهاش نرفت؟
در قسمت ۲۱، تورفین به همراه کانوت و آسکلاد به ایسلند، یعنی زادگاهش بازگشت. با این حال حتی برای دیدن خانوادهاش نرفت و پیشنهاد لیف برای سر زدن به مادرش را نیز رد کرد.
«اما چرا؟»
دلیل این اتفاق، به خاطرات تورفین بازمیگردد. پرشی به قسمت شش میزنیم. قسمتی که من را از ترس کلیشهای بودن این انیمه نجات داد؛ زیرا برخلاف رسم رایج انیمهها عمل کرد. اکثر انیمهها پس از تحول شخصیت اصلی و تبدیل شدنش به یک شخصیت شرور، تمام جنایتهای او را با شرور نشان دادن دیگر شخصیتها توجیه میکنند. انگار که این جنایتها حق بقیه است! اما قسمت شش وینلند ساگا نشان داد که چگونه تورفین، لطف دیگران را با ظلم جواب میدهد و حتی خودش نیز از این بابت ناراحت است و در عین حال، به راهش ادامه میدهد.

آن زن انگلیسی که به تورفین کمک کرد، هنگامی که دید او قاتل و دزد دریایی است، چیزی نگفت و فقط گریه کرد. این چهرۀ گریان، تورفین را تحت تاثیر قرار داد و او را تا مدتها میترساند؛ از اینکه خانوادهاش او را ببینند و آنها هم اینگونه از دیدن واقعیت ناراحت شوند. تورفین میداند که کار اشتباهی را انجام میدهد؛ اما با «انتقام گرفتن وظیفۀ منه» همهچیز را توجیه میکند و خود را شرور نمیداند.
به همینخاطر نیز وقتی که لیف او را در آغوش گرفت (با اینکه میدانست تبدیل به چه چیزی شده است) تعجب کرد. او انتظار محبت از کسی را نداشت و عادت کرده بود که همه او را به عنوان قاتل بالفطره ببینند.

کانوت
تعبیر این اثر از عشق، چیزی است که شاید خیلیهایمان کمتر شنیده باشیم. وینلند ساگا احساسی که ما تحت عنوان عشق میشناسیم را «تبعیض» مینامد و چیز دیگری را به عنوان جایگزین آن معرفی میکند؛ انسان دوستی!
«همین لگد زدن به عقاید نیز، کانوت را به شخصیت دیگری تبدیل میکند.»
بسیاری از مخاطبان تحول شخصیتی کانوت را ستایش میکنند؛ اما بهنظر من، اگر این فصل را به عنوان یک فصل مستقل در نظر بگیریم، کانوت چیز زیادی برای گفتن ندارد؛ مخصوصاً در مقابل شخصیتهایی مانند تورس، تورفین و آسکلاد. یک شخصیت لای پر قو بزرگشده که ناگهان با فهمیدن اینکه هیچ عشق واقعیای در میان انسانها وجود ندارد، تغییر میکند و به آدمی باجذبه و رهبری کاریزماتیک تبدیل میشود. البته از حق نگذریم، این قسمتش جذاب است؛ اما چیزی که مدام مخاطب را آزار میدهد، موعظهخوانیهای گاه و بیگاه اوست که روی مخ میروند.
او سعی نمیکند که دیگران را با نظریۀ عجیب و غریب خود قانع کند و آنها را، با همان نظر مخالفی که با او دارند با خود همراه میکند. در واقع اصلاً تغییر دادن نظر بقیه برای او مهم نیست و تنها هدفش برایش مهم است. اصلاً اهمیتی ندارد که چه کسانی را با خودش همراه میکند؛ اما موعظهخوانیاش را کنار نمیگذارد. با وجود این، او دلیلی برای این نمیآورد که چگونه میخواهد با کشتن جلوی کشتن را بگیرد!
البته با توجه به شخصیتپردازیای که از وینلند ساگا شاهد بودیم، باید صبور بود و دید که در فصلهای بعدی چه خواهد شد. برای فهمیدن شخصیتهای دیگر قسمتهای زیادی صبر کردیم و احتمالاً، کانوت نیز چیزهایی برای گفتن دارد که هنوز بیان نشدهاند. با این همه حال، ستایش شخصیتش در همین یک فصل اصلاً کار خوشایندی نیست.
آسکلاد
«و آسکلادی که برای درک کردنش، تا قسمت آخر صبر کردیم!»
یکی از عقاید عجیب و غریب و منحصر بفرد آسکلاد این بود که او در کودکی با گفتههای مادرش، به این اعتقاد پیدا کرده است که باید قهرمانی باشد تا از او پیروی کند و با جنگیدن در رکاب او، صلح و صفا به وجود بیاید (افسانۀ آرتوریوس قهرمان). یعنی خودش به تنهایی نمیتواند آدم خوبی باشد و بهطور فطری، قاتل و دزد است! به همینخاطر نیز در جنگ با تورس از او خواست که رهبرشان شود؛ زیرا متوجه شد که او فرد مناسبی برای این کار است. با این حال در طی مدت کوتاهی متوجه شد که تورس، کسی نیست که بخواهد برای صلح بجنگد و حرفش را پس گرفت.
در طول مدتی که آسکلاد، تورفین را نزدیک خودش نگه داشت، امیدوار بود که او نیز مانند پدرش شود تا بتواند از او پیروی کند! به همینخاطر نیز زمانی که کانوت را به عنوان رهبر خودش برگزید، دیگر نیازی به منتظر ماندن برای تورفین نبود. بنابراین برای فهماندن این به تورفین که «تمام این مدت در اشتباه بوده»، در دوئل بدجور به او صدمه زد و حقیقت را در صورتش کوبید و رهایش کرد؛ این حقیقت که او هیچوقت نمیجنگید تا انتقام بگیرد. او بیهدف میجنگید به امید اینکه بفهمد.
البته باز هم در هنگام مرگش این را تکرار میکند؛ اینکه تورفین واقعاً نمیخواست که آسکلاد بمیرد: «بعد از مردن من میخوای زندگیت رو چجوری بگذرونی تورفین؟ بهش فکر نکردی نه؟»

قسمت ۲۴ یکی از دراماتیکترین اتفاقات ممکن را برای آسکلاد رقم میزند. آسکلادی که میپنداشت برای انجام کار درست، تنها باید پیرو افراد درست باشد، اینبار برای نجات سرزمین مادریاش از جنگ دست به کار میشود و خودش را پادشاه میخواند و در نهایت خود را قربانی میکند. همچنین او پیش از مرگ خود، به تورفین معنای واقعی جنگجوی واقعی را میگوید.
در این قسمت، تقریباً همۀ داستانها به پایان رسیده و جزء پایانی، برای اکثر شخصیتها رقم خورده است. در همین راستا به احتمال زیاد، وینلند ساگا در فصلهای بعدی روند دیگری را پیش میگیرد؛ بهطوری که یا روایت تازه و جذابی خواهد بود و یا یک سقوط آزاد را تجربه خواهد کرد.

جمعبندی
وینلند ساگا از آن دست آثاری است که شاید عامهپسند نباشد، اما تاثیرگذار و جزء آثار فاخر دنیای انیمه محسوب میشود و تماشای آن، اصلاً خالی از لطف نیست؛ حتی برای بار چندم! بنابراین امیدواریم که در فصلهای بعدی نیز همین روند خوب را ادامه بدهد.
دوست اسمارتینی!
- نظرت دربارهٔ انیمه وینلند ساگا چیه؟ دیدیش؟
- بهنظرت ادامهٔ این اثر چطور از آب درمیاد؟
- نظرت دربارۀ معرفی و بررسیهای سینمایی اسمارتین چیه؟ اگه ایدهٔ جالبی توی ذهنت داری بگو تا اجراییش کنیم!
- پیشنهاد یا انتقادی داری؟ حتماً برای ما توی بخش نظرات بنویسش!
- به نویسندگی علاقه داری و میخوای نوشتن توی حوزهٔ سرگرمی رو تجربه کنی؟ به بخش همکاری با ما برو و اطلاعاتت رو برای ما ارسال کن تا اگه همهچیز خوب پیش رفت، به تیم اسمارتین اضافه بشی!
بیشتر بخوانید:
چرا بخش دوم فصل چهارم اتک آن تایتان بهتر از بخش اول آن است؟ – ماپا در برابر ماپا!
فن ادیت: بهترین ادیت های انیمه اتک آن تایتان – Attack on Titan
معرفی و بررسی انیمه صدای خاموش – A Silent Voice
دیالوگ برتر: بهترین دیالوگ های سری بازی لست آف آس – The Last of Us
قلم فوق العادهای دارید.
خیلی ممنون از بابت معرفی یه انیمه شاهکار دیگه ????????