عشق بورزیم!
روزها تلخ و یا شیرین میآیند و میروند. عمر ما دوان دوان میگذرد. دیروز که گذشت. فردا را هم کسی ندیده است. حال هم آنچنان خوش نمیگذرد و…
ادامه مطلبروزها تلخ و یا شیرین میآیند و میروند. عمر ما دوان دوان میگذرد. دیروز که گذشت. فردا را هم کسی ندیده است. حال هم آنچنان خوش نمیگذرد و…
ادامه مطلبسلام. خیلی وقت بود میخواستم حال و احوالی ازت بپرسم و چند کلامی با هم صحبت کنیم. الان هم آمدم تا حسابم را صاف کنم. چند سالی است و…
ادامه مطلبمیخواهم از اولین دیدارمان سخن بگویم. آن موقعها تازه شروع کرده بودم به تنهایی سفر کردن در کافههای شهر. دفتر کوچک و قلمم تنها چیزی و…
ادامه مطلبالبته اشتباه نکنید! ما شیر یا شکلات نیستیم. ما حتی عروسک هم نیستیم. ما انسانیم؛ من و او. با این حال همانطور که شیر ترش، شکلات سخت میشود و…
ادامه مطلبآب میشد. از بین میرفت تا من از اشکهاش متولد بشم. اشکهاش گرم بود، به من جون میداد، باهاش محکم میشدم. ولی همینطور که من تکمیل و…
ادامه مطلبدرمانده در این رمان های کلیشهای، برای کمک به این مطلب مراجعه کنید: خطر:ممکن است این صفحه، صحنههای دلخراشی برای طرفداران باشد. رمان های عاشقانه طرفدارهای زیادی داره و خب…
ادامه مطلبمیگن هر گل یه بویی داره ولی من قبولش نداشتم؛ دلیلش اینه که نمیفهمیدمش! من به عنوان گل دوست دارم حسابی بو بشم، ولی یسری باغچهها اونقدرا بازدیدکننده و…
ادامه مطلبمن آدم نصف شب اس ام اس عاشقانه فرستادن نیستم…من اصلا آدم اس ام اس دادن نیستم… چه رسد به نصف شب و از نوع مهربانانه اش…نصف شب که همه بیکارند و…
ادامه مطلبامروز برای من مثل یه شروع دوبارس. شروعی که با غم و شادی شروع میشه و تضاد توش موج می زنه. دوباره خودم رو می شناسم. دوباره چیزایی که باید رو یاد می گیرم و…
ادامه مطلباین هفته، هفته ی خاصی برای من بود؛ هفته ای که تو تاریخ زندگی من ثبت شده، هفته ای که من بخش بسیار بسیار مهمی از شخصیت خودم رو کشف کردم، هفته ای که من و…
ادامه مطلب