باب اسفنجی، نامی است که وقتی آن را میشنویم، بهیاد خاطرات شیرین کودکی میافتیم. البته که جدا از کودکی، در هر سنی هم که باشیم، باز هم باب اسفنجی را تماشا میکنیم؛ بنابراین شاید بتوانیم باب اسفنجی را میراثی فوقالعاده از سوی استیون هیلنبرگ بدانیم که هر فردی را در هر سنی به خود جذب میکند! اما جدا از این، وجه شیرینتر باب اسفنجی برای ما ایرانیها، دوبلۀ فارسی بهیادماندنی آن است که جذابیت دنبال کردن ماجراهای اسفنج شلوار مکعبی و دوستانش را برای ما چندبرابر کرده است. حالا چه اتفاقی میافتد اگر ما گلچینی از این مجموعۀ بینظیر داشته باشیم و هرچند وقت یک بار نگاهی به آن بیاندازیم؟ برای تماشای گلچین بهترین قسمت های باب اسفنجی با دوبله شیرین فارسی، با ما در اسمارتین همراه باشید!
۱۰- اس بی ۱۲۹ – قسمت چهاردهم از فصل اول
خلاصۀ داستان:
«اختاپوس که برای شروع کردن یک روز عالی آماده شده است، شروع به نواختن ساز موردعلاقهاش میکند. در همین حین، سر و کلهٔ باب اسفنجی و پاتریک پیدا میشود و از اختاپوس میخواهند که به همراه آنها، به شکار عروس دریایی بیاید. اختاپوس که مانند همیشه از باب و پاتریک فراری است، تصمیم میگیرد که آنها را گول بزند و برای سپری کردن روزش، به رستوران خرچنگ که یکشنبهها تعطیل است برود.
او هر طور که شده باب و پاتریک را گول میزند و به رستوران خرچنگ میرود. در همین زمان، باب و پاتریک برای پیدا کردن اختاپوس، به سمت رستوران خرچنگ حرکت میکنند. زمانی که اختاپوس آنها را در نزدیکی رستوران میبیند، با سرعت هرچه تمامتر وارد آشپزخانه شده و تصمیم میگیرد که در فریزر قایم شود.
باب و پاتریک که اختاپوس را در رستوران نمیبینند، از آنجا دور میشوند. اختاپوس که متوجه این قضیه شده، سعی میکند که از فریزر خارج شود که ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۲ از ۱۰
۹- فقط یه گاز – قسمت سوم از فصل سوم
خلاصۀ داستان:
«مانند هر روز کاری دیگر، اختاپوس و باب اسفنجی در حال راه انداختن مشتریها در رستوران خرچنگ هستند. در همین حین، اختاپوس از منزجرکننده بودن همبرگرها و مشتریهایی که آنها را میخورند حرف میزند و میگوید که تا به حال یک همبرگر هم نخورده است.
باب اسفنجی که بهشدت از شنیدن این حرفها شگفتزده شده است، از اختاپوس خواهش میکند که یکی از همبرگرهایش را بخورد تا بفهمد که چه چیزی را از دست داده است.
بالاخره پس از اصرارهای فراوان باب، اختاپوس راضی میشود تا گازی کوچک از یک همبرگر را بخورد. پس از اینکه اختاپوس این کار را انجام میدهد، باب نظر او را دربارۀ همبرگر میپرسد تا ببیند که آیا از آن خوشش آمده است یا نه. اختاپوس هم آن را «یکی از بدترین ساندویچهایی که در عمرش خورده است» توصیف میکند و آن را در زمین خاک میکند تا باب با چشمانی گریان به سراغ ادامۀ کارش برود.
اختاپوس که متوجه رفتن باب اسفنجی شده، ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۱ از ۱۰
۸- مردن بهخاطر یه دونه شیرینی – قسمت چهارم از فصل دوم
خلاصۀ داستان:
«اختاپوس که با بداخلاقی تمام در حال گذراندن ساعتهای کاری خود است، با آقای خرچنگ همصحبت میشود. آقای خرچنگ به اختاپوس میگوید که امروز، روز «برادری کارمندان» است. سپس از باب اسفنجی میخواهد که هدیهاش را به اختاپوس بدهد و این روز را به او تبریک بگوید.
اختاپوس با لحنی بد هدیۀ باب اسفنجی را پس میزند و او را ناراحت میکند. آقای خرچنگ هم از اختاپوس میخواهد که با دادن هدیهای خوب به باب، از دل او دربیاورد. اختاپوس که حال و حوصلۀ درست کردن هدیهای درست و حسابی را ندارد، چشمش به ماهیهایی با سر و شکل دزدان دریایی میخورد که در حال جابجا کردن یک بار پر از کیک هستند. او بیخبر از آن که بداند کیکها درواقع بمبهای مخفیشدۀ دزدان دریایی هستند، یکی از آنها را با قیمت ۲۵ دلار میخرد.
اختاپوس کیک را به دفتر آقای خرچنگ میبرد تا او را از هدیهای که برای باب گرفته است، باخبر کند. آقای خرچنگ تصمیم میگیرد که تکهای از کیک را بخورد و از طعم آن باخبر شود. او میرود تا کمی شیر هم برای خود بریزد و در همین حین، تکه کیک از دستش افتاده و دفتر منفجر میشود.
آقای خرچنگ، اختاپوس را سرزنش کرده و او هم از خود دفاع میکند. سپس هردو سریعاً به سمت دفتر حرکت میکنند تا قبل از این که باب اسفنجی آن بمب به ظاهر کیک را ببیند، آن را از بین ببرند که ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۳ از ۱۰
۷- جعبۀ احمقها – قسمت چهاردهم از فصل سوم
خلاصۀ داستان:
«باب اسفنجی و پاتریک منتظر رسیدن یک جعبۀ خاص هستند که اختاپوس از خانهاش خارج میشود و آنها را میبیند. در همین حین، جعبۀ باب و پاتریک میرسد. آنها جعبه را باز میکنند و تلویزیون درون آن را به سطل آشغال میاندازند. سپس با خوشحالd هرچهتمامتر وارد جعبه شده و توجه اختاپوس را به خود جلب میکنند.
اختاپوس به سمت جعبه میرود و باب و پاتریک را بابت انداختن تلویزیون به سطل آشغال و استفاده از جعبۀ آن، سرزنش میکند. باب و پاتریک هم به او میگویند که تا وقتی خیالپردازیشان را دارند، نیازی به تلویزیون نیست. اختاپوس هم از فرصت استفاده کرده و از آنها میخواهد که تلویزیون را به او بدهند. باب و پاتریک هم اجازه میدهند و مشغول بازی «ماجراهای کوهنوردی» در درون جعبه میشوند. در همین حین نیز، اختاپوس با تلویزیون به سمت خانهاش میرود.
اختاپوس کنترل تلویزیون را در کنار جعبه جا میگذارد و به همین دلیل، دوباره از خانهاش خارج شده تا آن را پیدا کند. او کنترل را در کنار جعبه میبیند و به سمت آن میرود. در همین زمان، گوش او به صدای بازی باب اسفنجی و پاتریک میخورد؛ آنها داد میزنند و دربارۀ آمدن بهمن در کوهستان به یکدیگر هشدار میدهند. اختاپوس هم از صدای بلند آنها خشمگین میشود و لگدی به جعبه میکوبد که ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۵ از ۱۰
۶- ما میریم اردو – قسمت هفدهم از فصل سوم
خلاصۀ داستان:
«اختاپوس میخواهد از آخرهفتهای ساکت و آرام لذت ببرد؛ چراکه میداند این هفته، باب اسفنجی و پاتریک به اردو خواهند رفت و او را راحت خواهند گذاشت. با این حال، یکدفعه صدای خندۀ باب و پاتریک از بیرون خانۀ اختاپوس میآید و آرامش او را بهم میریزد.
اختاپوس پیش آنها میرود و میپرسد که چرا به اردو نرفتهاند. باب و پاتریک هم میگویند که همین الان در اردو هستند. اختاپوس حرف آنها را نقض میکند و میگوید که چنین چیزی اردو به حساب نمیآید. باب و پاتریک هم با به تمسخر گرفتن او به دلیل این که چیزی از اردو نمیداند، اختاپوس را تحریک به شرکت کردن در اردوی خود میکنند و همین اتفاق هم میافتد.
اختاپوس به اردو میپیوندد و سعی میکند که چادری برای خود دست و پا کند؛ اما در این کار شکست میخورد و برای اینکه جلوی باب و پاتریک ضایع نشود، میگوید که خوابیدن در زیر ستارهها بهتر از زیر چادر بودن است. سپس از باب و پاتریک میپرسد که در زمان گرسنگی چکار میکنند و آنها هم به او مارشملو را پیشنهاد میدهند. با این حال اختاپوس میرود تا برای کنسرو صدف خود، دربازکن بیاورد. در همین زمان، باب و پاتریک به اختاپوس میگویند که این کار، قانون اردو را نقض میکند. اختاپوس هم از انجام این کار صرف نظر میکند.
اختاپوس از باب و پاتریک میپرسد که برای سرگرمی در اردو چکار میکنند. آنها هم برای اختاپوس، آوازی به نام «آواز آتیش اردو» را میخوانند. او هم از این آواز خوشش نمیآید و شروع به زدن کلارینتش میکند که ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۱ از ۱۰
۵- شیفت قبرستان – قسمت شانزدهم از فصل دوم
خلاصۀ داستان:
«ساعت کار رستوران خرچنگ به پایان رسیده است و کارمندان میخواهند به خانۀ خود بروند تا استراحت کنند. در همین حین، مشتری سمجی به سمت رستوران میآید و از پشت شیشه، درخواست یک همبرگر میکند. اختاپوس خشمگین میشود و به او تاکید میکند که رستوران تعطیل است؛ اما مشتری دستبردار نیست و از این که میخواهد پول بدهد صحبت میکند. اینطور میشود که بوی پول به مشام آقای خرچنگ میرسد و به اختاپوس و باب میگوید که از این به بعد، رستوران شبانهروزی باز خواهد بود.
باب اسفنجی از اینکه قرار است شبانهروزی به انجام کار موردعلاقهاش بپردازد خوشحال است؛ اما اختاپوس که از این اتفاق ناراضی است، از رفتار باب حرصش میگیرد و تصمیم میگیرد که سر به سر او بگذارد.
اختاپوس به باب میگوید که برود و آشغالها را در سطل زبالۀ بیرون از رستوران خالی کند. باب هم با ترس و لرز فراوان از تاریکی شب، سریعاً آشغال را به درون سطل انداخته و به رستوران برمیگردد. سپس اختاپوس از او میپرسد که آیا از تاریکی شب میترسد یا نه. باب هم در کمال خونسردی، پاسخ نه میدهد. در همین زمان ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۴ از ۱۰
۴- شکلات آجیلی – قسمت دوازدهم از فصل سوم
خلاصۀ داستان:
«باب اسفنجی در صندوق پست خانهاش نشسته و منتظر آمدن پستچی است. پستچی میرسد و وقتی که میخواهد نامههای باب را درون صندوقش بگذارد، از دیدن او درون صندوق شوکه میشود و پا به فرار میگذارد. تمام نامههای او هم بر روی زمین میریزند و باب اسفنجی آنها را جمع میکند. در همین زمان، پاتریک از راه میرسد و از باب میپرسد که چه نامهای برایش آمده است. باب هم آنها را زیر و رو کرده و در میان انبوه نامههایی که برای گری آمده است، مجلهای با نام «زندگی مجلل» را پیدا میکند.
باب و پاتریک صفحات مجله را ورق زده و از دیدن زندگی افراد ثروتمند، شگفتزده میشوند. در همین زمان، سر و کلۀ اختاپوس پیدا میشود و باب اسفنجی را بابت برداشتن مجلۀ او سرزنش میکند. باب هم از او میپرسد که این افراد چگونه انقدر پولدار شدهاند. اختاپوس در پاسخ میگوید که آنها کارآفرین هستند و اجناس خاصی را میفروشند. یکدفعه جرقهای در ذهن باب اسفنجی زده میشود و از پاتریک میپرسد که اگر میخواست همین حالا چیزی را داشته باشد، آن چه چیزی بود. پاتریک هم در جواب شکلات را نام میبرد. باب هم میگوید که ما باید فروشندۀ شکلات شویم و به همراه پاتریک، میروند و مقدار زیادی شکلات میخرند تا به مردم بفروشند.
باب اسفنجی و پاتریک با ذوق و شوق فراوان به سمت خانۀ اولین مشتریاشان میروند و زنگ میزنند. زمانی که مشتری در را باز میکند و باب و پاتریک پیشنهاد خرید شکلات را به او میدهند، ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۶ از ۱۰
۳- تحویل پیتزا – قسمت پنجم از فصل اول
خلاصۀ داستان:
«زمان تعطیلی رستوران خرچنگ رسیده و اختاپوس بسیار مشتاق است که به خانه برود. در همین زمان، تلفن رستوران زنگ میخورد و اختاپوس آن را برمیدارد. پشت تلفن، مشتری است که درخواست پیتزا میکند و اختاپوس با عصبانیت به او میگوید که پیتزا ندارند؛ اما آقای خرچنگ که نزدیکی پول را در اطرافش حس کرده است، تلفن را از دست اختاپوس میقاپد و به مشتری میگوید که ما پیتزا داریم و آقای اختاپوس آن را برای شما خواهد آورد.
اختاپوس خشمگین میشود و به آقای خرچنگ تاکید میکند که آنها پیتزافروش نیستند. آقای خرچنگ هم در جواب او، تعدادی همبرگر را مشت و مال میدهد و در چند ثانیه، پیتزای خوشمزه و بستهبندیشدۀ رستوران خرچنگ را به او تحویل میدهد.
اختاپوس که جوابی برای این حرکت آقای خرچنگ ندارد، از او میخواهد که حداقل باب اسفنجی را برای تحویل پیتزا بفرستد. آقای خرچنگ هم در جواب میگوید که باید باب اسفنجی را هم به همراه خودت ببری و اوضاع اختاپوس را از چیزی که هست، بدتر میکند.
باب اسفنجی و اختاپوس، پس از چک کردن سلامت بخشهای مختلف قایق، سوار آن میشوند تا به سمت خانۀ مشتری حرکت کنند. در همین زمان، اختاپوس به باب اسفنجی میگوید که او باید قایق را براند و همین حالا دندهعقب بگیرد. باب هم به اختاپوس تاکید میکند که رانندگی بلد نیست؛ اما گوش اختاپوس به این حرفها بدهکار نیست و به او دستور میدهد که سریعاً دندهعقب بگیرد.
باب اسفنجی دندهعقب میگیرد و چون نمیتواند قایق را کنترل کند، تا کیلومترها به عقب حرکت میکنند و ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۲ از ۱۰
۲- کلوپ باب اسفنجی – قسمت دوم از فصل سوم
خلاصۀ داستان:
«اختاپوس که سوار چرخ خود شده تا به رستوران خرچنگ برود، صداهای عجیب و غریبی را از طرف باب اسفنجی و پاتریک میشنود که در حال مسخره کردن او هستند. وقتی که به دنبال آنها میگردد، چشمش به اتاقک چوبی میخورد که بالای یک درخت بلند قرار دارد و باب و پاتریک هم به درون آن رفتهاند.
اختاپوس که کنجکاو شده است، از آنها میپرسد که در حال انجام چه کاری هستند. باب و پاتریک هم به او میگویند که چون عضو کلوپ نیست، نمیتوانند چیزی به او بگویند. اختاپوس هم برای اینکه کم نیاورد، به آنها میگوید که عضو چندین کلوپ بزرگ و اختصاصی است؛ اما باز هم حرف او تاثیری بر روی باب و پاتریک نمیگذارد و آنها نمیخواهند که اختاپوس وارد کلوپشان شود.
برخلاف اصرار زیاد باب اسفنجی و پاتریک، اختاپوس عصبانی میشود و پس از بالا رفتن از درخت، وارد اتاقک میشود. او در آنجا متوجه میشود که جا بسیار تنگ است و دلیل اصلی اصرار باب و پاتریک برای نیامدن او نیز همین بوده است.
باب اسفنجی و پاتریک، شروع به خواندن سرود عضو جدید کلوپ برای اختاپوس میکنند؛ اما اختاپوس که کلافه شده است، سعی به خارج شدن از اتاقک میکند. او تنۀ درخت کناری را میگیرد و به سمت پایین حرکت میکند که ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۱ از ۱۰
۱- گروه احمقها – قسمت پانزدهم از فصل دوم
خلاصۀ داستان:
«اختاپوس که با آرامش کامل در حال تمرین کلارینت است، صدای زنگ تلفن را میشنود. او تلفن را برمیدارد و پس از شنیدن صدای اختاپوسیوم که یکی از دوستان قدیمیاش است، شگفتزده میشود. او ابتدا اختاپوس را بهخاطر نرسیدن به رویاهایش و کارمند یک رستوران بودن، مسخره میکند؛ اما پس از آن، به او میگوید که هفتۀ آینده، یک اجرای موسیقی بزرگ دارد که بهخاطر نداشتن وقت، نمیتواند به آن برسد. پس از اختاپوس میخواهد که بهجای او، تیمش را برای اجرا آماده کند و هفتۀ آینده در صحنه حاضر شود.
اختاپوس که گروهی ندارد، تنها برای اینکه دربرابر اختاپوسیوم کم نیاورد، پیشنهادش را قبول میکند. او با اینکه میداند کار بسیار دشواری را در پیش دارد، آگهیهای پیوستن به گروه موسیقی را در سطح بیکینیباتم پخش میکند تا ببیند که چند نفر برای کمک به او حاضر میشوند.
در نهایت، تعداد زیادی از شهروندان بیکینیباتم به گروه موسیقی اختاپوس میپیوندند. اختاپوس هم نزدیک به چهار روز برای تمرین دادن آنها وقت میگذارد؛ اما در همان روز آخر، دعوایی بزرگ در بین اعضای گروه شکل میگیرد و اختاپوس بهکل ناامید میشود. تا جایی که به آنها میگوید که نمیخواهد به محل اجرای موسیقی بیایند و او به اختاپوسیوم میگوید که تمام اعضای گروهش در یک تصادف مردهاند.
در همین زمان که اختاپوس با ناامیدیتمام از محل تمرین خارج میشود، ناگهان…»
نمرۀ IMDb: عدد ۹.۸ از ۱۰
جمعبندی
انتخاب گلچین بهترین قسمت های شاهکاری مانند باب اسفنجی، کار بسیار دشواری است؛ اما در هر حال این لیستی بود که ده تا از بهترین قسمت های باب اسفنجی از نظر طرفداران و منتقدان در آن قرار داشتند. بهطوری که اگر از دوبلۀ شاهکار هرکدام از آنها بگذریم، باز هم تکتکشان منبع هزاران میم و شوخیهایی هستند که در بین ما رد و بدل میشود. البته در هر حال ممکن است که سلیقۀ فردی با فرد دیگر، متفاوت باشد. با این همه حال، امیدواریم که از این مطلب اختصاصی اسمارتین، لذت کافی را برده باشید!
نظرسنجی

دوست اسمارتینی!
- باب اسفنجی رو دوست داری؟ نظرت دربارش چیه؟
- نظرت دربارۀ گلچین بهترین قسمت های باب اسفنجی اسمارتین چیه؟
- بهترین قسمت های باب اسفنجی از نظر خودت رو هم برامون بنویسی!
- راستی شرکت کردن توی نظرسنجی بهترین قسمت های باب اسفنجی یادت نره!
- نظرت دربارۀ مطالب اختصاصی اسمارتین چیه؟ اگه ایدهٔ جالبی توی ذهن داری به ما بگو تا اجراییش کنیم!
- پیشنهاد یا انتقادی داری؟ حتما برای ما توی نظرات بنویس. ما همشو میخونیم!
- به نویسندگی علاقه داری و میخوای نوشتن رو تجربه کنی؟ به بخش ارسال مطلب برو و نوشته خوبت را برای ما ارسال کن. ما هم اون رو با اسم خودت منتشر میکنیم!
بیشتر بخوانید:
فروشگاه PSP بهطور رسمی تعطیل شد – خاطراتی که به خاک سپرده شدند… – سید متین فقهی
بازگشت ستارۀ انگلیسی به وطن – جیدون سانچو رسماً به منچستریونایتد پیوست – سهیل کوهی اصفهانی
ناتی داگ به دنبال استخدام یک نویسندۀ باتجربه است – انحصاریهای جدید در راه پلیاستیشن – سید متین فقهی
معرفی کتاب مغازه خودکشی – کمدی سیاه ژان تولی – ماهی