کاملا اماده ام. با قدم های استوار و ساده نزدیک تر میشوم. هوای شرجی گرما را در دلم تازه میکند. کفش هایم را دردستانم میگیرم تا پاهایم ماسه های خنک را لمس کند. صدای شلوغی بین صدای دریا گم میشود. میدوم بدون هیچ دخالتی ماسه ها پاهایم را نوازش میکند و گاه گرمای خون را در پاهایم حس میکنم. خورده شیشه ها برایم دردسر ایجاد میکنند. باد صورتم را نوازش میکند. پاهایم را در دریا گم میکنم و به جلو می نگرم. سوزش زخم های کف پایم را حس میکنم اما دیدن دریا و سکوتش باعث میشود یادم برود زخم ها باز هستند. خورشید رنگ هایش را در دریا به نمایش گذاشته است. تورهای ماهیگیری و بوی ماهی دلم را رام میکند برای این دنیا.

برروی ماسه های خیس دریا مینشینم و به آب فکر میکنم. غروب خورشید در دریا کم کم محو میشود و فکر میکنم ما انسان ها هم در این دریا غرق خواهیم شد. کاشکی بدانیم گه گاهی غرق شدن در خودت بهترین لطفی است که میتوان برای خود انجام داد. یادبگیریم که تلاش برای بهبود خودمان تنها چیزی است که هرکداممان به ان نیازمندیم. شیشه ها همیشه در زندگی هستند و زخم ها گاه ترمیم نمیشوند یادمان باشد که نمیتوان از ان ها فرار کرد اما میتوان عبور کرد. یادمان باشد زندگی کردن مهم هست نه زنده بودن 🙂
زیباست
بنظر من البته درست زندگی کردن مهمتر از زنده بودن هست
اگه هدف درست رو پیدا کنیم و سوار کشتی نجات که به ساحل مقصود میره بشیم هیچ وقت غرق نمیشیم
کم پیدا میشن متن هایی که گه گاهن حس زندگی و طراوت رو توی رگ هام جاری کنن… خوشحالم که این یکی از همون متناست… ?
خوشحالم که تونستم یک لحظه حس زندگی رو با این متن القا کنم:)
ممنونم بابت نظرت